کمی خسته، کمی نالان مینویسم به عشق تو بر این کاغذ کاهی روزگارم ابری است، تنها بی قراری ام دلتنگی توست. ساعتها و ثانیه هارا به انتظار نشسته ام تا روز موعود فرا رسد و رخ زیبایت را نظاره کنم. دیگر تاب و توان این چنین دلتنگی را ندارم، هر لحظه آغوش تو را می خواهم. پاهایم شاید توان راه رفتن را نداشته باشد اما به عشق تو لنگ لنگان می آیم. بیشتر بخند، این دل من آنچنان بی تاب شده که فقط با خنده های تو آرام می گیرد. هر بار موسیقی صدایت را می شنوم رنگ از رخساره می بازم، بدنم سست می شود، نگاهم خیره.... نمیدانم این دیگر چه دلتنگی است که حتی صدایت مرا بیتابت تر می کند، فقط تورا میخواهم... میخواهم ساز صدایت همیشه در گوشم نواخته شود، در آغوشت بنشینم و تو برایم از رویاهای سفیدت بگویی. برایم از مداد رنگی احساست بگو، از آن آبی بی نظیر که چون حاله ای نورانی دور قلبت را گرفته... برایم از کوله پشتی غصه هایت بگو، بگو چه چیز تورا می رنجاند، برایم حرف بزنم طوطیای من. برایم از داغی عشقت بگو که عجیب محتاجش هستم، بگو ای فرشته آسمانی من، بگو
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
صداي چك چك اشكهايت را ازپشت ديوارزمان ميشنوم كه چه معصومانه دركنج سكوت شب براي ستاره ها سازدلتنگي ميزنى، اي شكوه بي پايان، اي طنين دل انگيز، من ميشنوم، به آسمان بگوكه من ميشكنم هرآنچه كه توراشكسته وميشنوم هرآنچه درسكوت تونهفته! ××××××××××××××××××× سلام به وبلاگ ما خوش اومدید اين وبلاگ مادوتا با همكارى همديگه براى شما درست كرديم اميدواريم از مطالبى كه درش نوشته ميشه رضايت داشته باشيد نویسندگان:مهسا و مروارید
Home
|